نفس مامان و بابایی

اولین روزهای سختی

سلام عزیز مامان.خوبی عشقم . میخوام همه چیزو از همون اول برات تعریف کنم تا بزرگ شدی و اومدی اینارو بخونی ببینی مامان و بابایی واسه بدست آوردن تو چقدر سختی کشیدن. زمانی که ما تصمیم گرفتیم حاصل عشقمون تو باشی از اون موقع خیلی زمان میگذره. اولاش خیلی خوشحال بودیم که تو میخوای به زندگیمون رنگ و لعاب ببخشی. ولی وقتی ماه ها گذشت تو نیومدی.مثل اینکه واسه اومدنت خیلی ناز داری عشق مامان.اره به خودمون اومدیم دیدیم 1 سال با تمام چشم انتظاری هاش گذشت. رفتیم دکتر خانم دکتر به مامانی دارو داد ولی بازم فایده ای نداشت و تو نیومدی.بازم ماه ها چش انتظاری کشیدم هر ماه که تو نمیومدی توی دلم کلی اشک میریختم. فقط خدا و تو که پیش خدا بودی میدیدی چ...
24 دی 1393

فرشته آسمونی

عاقبت در یک شب از شبهای دور/کودک من پا به دنیا می نهد/ان زمان بر من خدای مهربان/نام شورانگیز "مادر" می نهد/آن زمان طفل قشنگم بی خیال/در میان بسترش خوابیده است/بوی او چون عطر پاک یاس ها/در مشام جان من پیچیده است/آن زمان دیگر وجودم مو به مو/بسته با هستی طفلم میشود/آن زمان در هر رگ من جای خون/مهر او در تار و پودم می شود/می فشارم پیکرش را در برم/گویمش چشمان خود را باز کن/همچو عشق پاک من جاوید باش/در کنارم زندگی آغاز کن/می گشاید نور چشم دیدگان/بوسه ها از مهر بر رویش زنم/گویمش آهسته ای طفل عزیز/می پرستم من تو را "مادر "منم..     عزیز دل مامان و بابایی 3 سال منتظر اومدن تو هستیم 3 سال بخاطر اومدن تو انتظار میکشیم من سر این موضوع خیل...
23 دی 1393
1